وصله کردن. پهرو کردن. در پی کردن، سخت شدن سینه یا زانوی شتر از بسیاری سوده شدن بر زمین و درشت و سخت گردیدن پوست دست یا پا یا پیشانی یا زانوی آدمی از کثرت کار: یک مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. یحیی کاشی (از آنندراج)
وصله کردن. پهرو کردن. در پی کردن، سخت شدن سینه یا زانوی شتر از بسیاری سوده شدن بر زمین و درشت و سخت گردیدن پوست دست یا پا یا پیشانی یا زانوی آدمی از کثرت کار: یک مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. یحیی کاشی (از آنندراج)
وصله کردن در پی کردن رقعه دوختن، سخت شدن پوست کف دست و پا سینه زانو و غیره بسبب تماس کار بسیار و راه رفتن مدام: یکی مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. (یحیی کاشی)
وصله کردن در پی کردن رقعه دوختن، سخت شدن پوست کف دست و پا سینه زانو و غیره بسبب تماس کار بسیار و راه رفتن مدام: یکی مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. (یحیی کاشی)
پیش انداختن و به جلو راندن، در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن، بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر، فخر کردن، نازیدن
پیش انداختن و به جلو راندن، در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن، بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر، فخر کردن، نازیدن
ابلق کردن. دورنگ ساختن. بدو رنگ کردن. پیس کردن: رایت دولت چنان فراخت که ابری پیسه ندانست کردسایۀ آنرا. ابوالفرج رومی. عدل تو سایه ای ست که خورشید را ز عجز امکان پیسه کردن آن نیست در شمار. انوری
ابلق کردن. دورنگ ساختن. بدو رنگ کردن. پیس کردن: رایت دولت چنان فراخت که ابری پیسه ندانست کردسایۀ آنرا. ابوالفرج رومی. عدل تو سایه ای ست که خورشید را ز عجز امکان پیسه کردن آن نیست در شمار. انوری