جدول جو
جدول جو

معنی پینه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پینه کردن
ستبر شدن پوست به ویژه در کف دست و پا در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار، پینه بستن
تصویری از پینه کردن
تصویر پینه کردن
فرهنگ فارسی عمید
پینه کردن(هََ)
وصله کردن. پهرو کردن. در پی کردن، سخت شدن سینه یا زانوی شتر از بسیاری سوده شدن بر زمین و درشت و سخت گردیدن پوست دست یا پا یا پیشانی یا زانوی آدمی از کثرت کار:
یک مشت در کارم از کینه کرد
که همچون شتر سینه ام پینه کرد.
یحیی کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پینه کردن
وصله کردن در پی کردن رقعه دوختن، سخت شدن پوست کف دست و پا سینه زانو و غیره بسبب تماس کار بسیار و راه رفتن مدام: یکی مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. (یحیی کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیله کردن
تصویر پیله کردن
کنایه از دربارۀ مطلبی بیش از حد سماجت و پافشاری کردن، اصرار کردن، در پزشکی ورم کردن لثه، چرک و ورم کردن پای دندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشه کردن
تصویر پیشه کردن
پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سینه کردن
تصویر سینه کردن
پیش انداختن و به جلو راندن، در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن، بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر، فخر کردن، نازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
ابلق کردن. دورنگ ساختن. بدو رنگ کردن. پیس کردن:
رایت دولت چنان فراخت که ابری
پیسه ندانست کردسایۀ آنرا.
ابوالفرج رومی.
عدل تو سایه ای ست که خورشید را ز عجز
امکان پیسه کردن آن نیست در شمار.
انوری
لغت نامه دهخدا
عمل سینه زن. در اصطلاح تیراندازان آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آن جا خیز کرده به جای دیگر افتد، تفاخر کردن فخر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
دو رنگ کردنسیاه و سفید کردن ابلق ساختن: عدل تو سایه ایست که خورشید را ز عجر امکان پیسه کردن آن نیست در شمار. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
پیشه کردن کاری را. حرفه خود ساختن آنرا شغل خویش قرار دادن آنرا آن صنعت ورزیدن: چو بشناخت آهنگری پیشه کرد کجازو تبر اره و تیشه کرد. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیله کردن
تصویر پیله کردن
سماجت و پا فشاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیله کردن
تصویر پیله کردن
((~. کَ دَ))
پافشاری کردن، اذیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینه کردن
تصویر سینه کردن
((~. کَ دَ))
اصطلاحی است در تیراندازی، وقتی که تیر بعد از اصابت به زمین کمانه کرده به جای دیگر پرت می شود، تفاخر کردن، مغرور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
للمرآة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
Mirror
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
refléter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
odbijać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
לשקף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
отражать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
آئینہ دیکھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
আয়নায় দেখানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
kutafakari kwenye kioo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
거울에 비추다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
鏡を見る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
दर्पण में देखना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
відображати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
memantulkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
สะท้อน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
spiegelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
spiegeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
reflejar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
riflettere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
refletir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آینه کردن
تصویر آینه کردن
镜像
دیکشنری فارسی به چینی